تاريخ : دو شنبهبرچسب:, | 1:36 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه


برچسب‌ها:
تاريخ : دو شنبهبرچسب:, | 1:35 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 

آمدی بشنوی بمانی


آمدی شنیدی، رفتی!


حالا سال‌هاست دیگر


کسی از لب‌هام نشنیدَه‌ست:
"دوستت دارم"


برچسب‌ها:
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 17:36 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 

 

 

هه این همه عشق و احساس رویاست تو دنیاامروزی

چیزی جز خطره پیدا باشد

عزیز

http://media.fotokade.ir/wp-content/uploads/gahi-fagat2.jpg

 


برچسب‌ها:
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 17:9 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

به نام اميد  اميدواران كاش زبانم گوياي حرف دلم بود و كاش قلمم گوياي هدفم بود؟؟!!!!!

كاش باكي حضرت مريم در وجودم تبلور داشت كاش صبر يعقوب مكمل اعمالم ميشد .آن زمان كه

از جهادت ميگويي " گويي از راهي سخن ميگويي كه ب خوبي به آن آشنا شده اي و

آن گاه كه از عشق سخن ميگويي عشق خدايي تو را به آن سو ميكشاند ......... 

ب نام يگانه معبود"

بر يگانه ياورم  كنار بنجره نشسته بودم كه ناگهان فهميدم فقط چشمانم به خيابان خيره شده 

http://dl.kafix.ir/up/template/443/478.jpg


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:57 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

من آن رودم كه تنها آب دارم ، نگاهي خسته و بي تاب دارم

 

من عشق نور دارم در دل اما

دو عاشق زیبا در کنار هم

 


برچسب‌ها:
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:52 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

http://roozgozar.com/theme/004/image/041/roozgozar.gif

من آن ابرم كه مي خواهد ببارد

 

دل تنگم هواي گريه دارد

دل تنگم غريب اين


برچسب‌ها:
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:47 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 به نام روزهای سخت من به نام عشق تلخ من به نامه نام یاریت خدایا کمک کن عاشقان تنها نمانند

یه دوست یه کوه صبرعقیدم اینه اگه کسی پشتتو خالی کرد از رسم عاشقی نیست عاشق نبوده اینه

که میگن کسی رو که دوسش داری دوست نداره کسیرو که دوست داره دوسش

نداری کسی که دوسشداری دوست داغره به هم نمیرسین اما بی

 

http://behnam66.persiangig.com/weblog/ghaleb/343%5B1%5D.jpg 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:42 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:31 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

داستان از اونجا شروع شد که من یه مدت بوداز یکی از اشناهامون

خوشم اومده بودبرای اولین بار تو زندگیم ازیکی اینقدر خوشم اومده بود

اون(ارش)خیییییلی خوشکل وخوش هیکل بود.منم بعداز مدتها بود

بود که میدیدمش

برای فوت یکی از اقوام اومده بود خیلی ازش خوشم

http://up.98love.ir/up/98love/Pictures/happy_love_life_(3).jpg


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:22 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 عشق بی معرفت

منتو دانشگاه عاشق یه دختره شدم اسمش بو د نفس...... روز اول وقتی وار دانشگاه شدم واسم گنگ بود رفتم بخش آموزش انتخاب واحد تازه انتقالی گرفتم  باعجله  داشتم میومدم بیرون به خدا حواسم نبود خوردم بهش تمام جزوه های دستش پخش زمین شد دست پاچه همه  

Click to view full size image


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:18 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 روز اول دانشگاه بود تا حالا تو کلاس با پسرا نشستم  همه همینطورن یکم استرس وجودو پر کرد بعدش  رفتیم تو کلاس از همه زود تر رفتم بعد ش اولین نفر یه پسر اومد تو سلام کرد من حول شدم و جواب سلامشو ندادم. لحظه سختی بود ولی کم کم که همه اومدن برام عادی شد .گذشت و گذشت بعدیک ماه دیگه نبض کلاس و استادو بچه ها اومد تو دستم.  سر ما خوردم سر چند تا از کلاسای مهم نرسیدم از اونجایی که خیلی خجالتیم روم نمیشه از کسی بخوام خدایا چیکار کنم


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 16:11 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 

دوباره سیب بچین حوا! بگذار از اینجا هم بیرونمان کنند .

خسته ایم روزگاریست که شیطان فریاد میزند آدم پیدا کنید

!!!! سجده میکنم!!!!!


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : شنبهبرچسب:, | 20:24 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

دختر و پسر در کنار هم در صحنه ای عاشقانه و زیبا


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : جمعهبرچسب:, | 8:53 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

روزی مجنون از روی سجاده شخصی رد شد!
مرد نماز را شکست و گفت: مردک درحال راز و نیاز با خدا بودم تو چگونه این رشته را بریدی…؟!
مجنون لبخندی زد و گفت: من عاشق بنده ای هستم و تو را ندیدم تو چگونه عاشق خدایی و مرا دیدی….!؟!
 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبهبرچسب:, | 8:32 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

استاد:عشق چیست؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از

 بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا ۳ روز بود باکسی حرف

نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و…

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : جمعهبرچسب:, | 10:3 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

پسری دختر زیبایی را دید.شیفتش شد.چندساعتی باهم توخیابون قدم میزدن که یهویه بنزگرون قیمت جلوی پاشون ترمززد.دختره به پسره گفت:خوشگذشت ولی نمیتونم همیشه پیاده راه برم بای.نشست توی ماشین راننده بهش گفت:خانم
ببخشیدمن راننده این آقاهستم لطفاپیاده شید. 
 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبهبرچسب:, | 8:52 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

http://tasvirnama.ir/images/2012/05/%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%BE%DB%8C%D9%BE%D8%B1-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%82%D8%A7%D9%86%D9%87-1.jpg       


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 10:45 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

سلام من سینا هستم یه پسر جنوبی دوست ندارم هویتم مجهول بمونه

من یه پسر تقریبا پولدار جنوبی هستم حالا میخوام داستان زندگیمو براتون

بگم من پسری بودم فوق العاده مغرور چون بخاطر وضعیت اقتصادی که

داشتیم باعث شده بود بیش از حد مغرور بشم و از بچگی همینطور بار

اومده بودم مغرور و لجباز هیچوقت تو زندگیم فک نمی کردم عاشق بشم

چون اصلا به این چیزا اعتقاد نداشتم و اینا رو یه مشت خرافات میدونستم

فک میکردم اصلا عشق واقعی وجود نداره یه روز صبح زود از خواب پا شدم

و داشتم خودمو آماده میکردم برم دانشگاه که خواهرم گفت منو

میرسونی مدرسه خواهرم پیش دانشگاهی میخوند گفتم باشه میرسونمت

مسیرش باهام یکی بود رفتم سوار ماشین شدم خواهرمم سوار شد و راه

افتادیم خواهرمو رسوندم دم مدرسه پیاده شد ازش خداحافظی کردم

خواستم راه بیافتم برم که یه دختر خیلی...

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبهبرچسب:, | 10:0 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد.در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می کرد. او که ساختن ستاره های کاغذی را یاد گرفته بود هر روز  

 

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبهبرچسب:, | 16:44 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 ساده لباس بپوش! ساده راه برو! اما در برخورد با دیگران ساده نباش!! زیرا سادگیت را نشانه میگرند برای در هم شکستن غرورت!...

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : شنبهبرچسب:, | 19:26 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : شنبهبرچسب:, | 14:41 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

دنبال من می گردی و حاصل ندارد !
موجی
که عاشق می شود ساحل ندارد !
باید ببندم
کوله بار رفتنم را
مرغ مهاجر هیچ جا
منزل ندارد
من عاشقی کردم تو اما سرد
گفتی
از برف اگر آدم بسازی دل ندارد
!


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : سه شنبهبرچسب:, | 12:51 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 

 

                                                            http://sheklakveblag.blogfa.com/ پریسا دنیای شکلک ها

                               سلامــــــ حتمــــا بــه ادامــه ی ایــن مـطلب برویـــد

 

 

 

اگــه تونستین بعـد خونــدن به خواسته ام عــمل کنیــد

 

 

 

 

قصـه ی عشـق تــــــــو

 

 

مر30 از قصه ها تون تشکر از

 

مانا ,محسن,محمد,شاهین

وب ها

http://kordkola.loxblog.com/

 

http://lorn.loxblog.com/

شکلک های محدثه


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : جمعهبرچسب:, | 12:58 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

♥*°*♥-.

-♥*°*♥-.-♥*°*♥-.

-♥*°*♥-.-♥*°*♥-.-♥*°*♥-.

 دعا کردم که تنها مال من شی,

تو تعبیر قشنگ فال من شی دعا کردم بدونی چشم به راتم,

هنوز دلبسته بغض صداتم, اگر بازم دلت با دیگرونه,

چشات دنبال از ما بهترونه

...♡★* ☆* ★♡

 

 


برچسب‌ها: ادامه مطلب
تاريخ : جمعهبرچسب:, | 11:7 | نويسنده : مـــــرتــــضـــی یگانــــــــه

 

شراب خواستم... گفت : " ممنوع است "

 

آغوش خواستم... گفت : " ممنوع است"

 

بوسه خواستم... گفت : " ممنوع است "

 

نگاه خواستم... گفت: " ممنوع است "

 

نفس خواستم... گفت : "ممنوع است "

 

هه

 

حـــــــــــــــــــــــالا از پس آن همه سال دیکتاتوری عاشقانه

 

با یک بطری پر از گلاب ، آمده بر سر خاکم و به آغوش می کشد

 

و با هر چـــه بوســـــــه ، سنــــــــگ ســــــــرد مـــــــــــزارم را

 

 

و چه ناسزاوارعکسی را که بر مزارم به یادگار مانده ، نگاه می کند

 

و در حسرت نفس های از دست رفته ، به آرامی اشک می ریزد  


 


برچسب‌ها: ادامه مطلب